كيهان
«ببخشيد! اينجا كجاست؟!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
خدا رحمت كند «مشهدي عبدالله» را. در ميدان خراسان گاراژدار بود و اتوبوسها و كاميونها از گاراژش بار و مسافر ميگرفتند. او را در نوجواني ديده بودم، هنگامي كه پيرمردي تقريبا از كار افتاده بود. داستاني كه نقل ميكنم را از مرحوم پدرم شنيده ام كه با مشهدي عبدالله رفيق مسجد و هيئت بود.
آن روزها برخي از اتوبوسها كه قصد مسافرت به مشهد مقدس را داشتند به علت خرابي جادهها و طولاني بودن راه يكي از افرادي كه با راه و جاده آشنا بودند، به عنوان بلد-راهنما- با خود ميبردند. مشهدي عبدالله از جمله اين بلدها بود كه گاه اوقات همراه رانندگان نابلد اتوبوسها به مشهد ميرفت تا به قول خودش، هم به پابوس امام رضا عليه السلام رفته باشد و هم به زوار آقا خدمتي كرده باشد. آن روز، نزديك غروب آفتاب بود كه اتوبوس با سلام و صلوات راه مشهد شد.
در حالي كه مشهدي عبدالله را هم به عنوان بلد همراه خود داشت. نيمههاي شب بود كه اتوبوس به ميدان يك شهر رسيد و راننده مشهدي عبدالله را كه روي صندلي عقب اتوبوس به خواب عميقي رفته بود، بيدار كرد. مشهدي عبدالله نگاه به ميدان انداخت و گفت اينجا گرمسار است و بعد از نشان دادن مسير بعدي دوباره به عقب اتوبوس رفت و خوابيد. چند ساعت بعد، هوا گرگ وميش شده بود كه اتوبوس به ميدان بعدي رسيد.
اين ميدان، برخلاف ميدان گرمسار، خالي از رفت و آمد نبود. راننده پياده شد و از رهگذري پرسيد؛ اينجا كجاست؟ و جواب شنيد؛ ميدان خراسان! با تعجب پرسيد كدام ميدان خراسان؟ و رهگذر گفت: مگر چند تا ميدان خراسان داريم؟!... ميدان خراسان تهران! ايندفعه مشهدي عبدالله را كه هنوز خواب بود، با ملامت بيدار كردند ولي ديگر كار از كار گذشته بود و راننده زير لب غرغر ميكرد؛ بعد از اون همه دنده صدمن يك غاز كه عوض كرديم تازه رسيديم به جاي اولمون! معلوم نيست بوق ميزديم يا بخيه به آبدوغ؟!
و اين حكايت دشمنان بيروني است كه طي چند هفته اخير با همه توان در شيپور جدايي راه رئيس جمهور از ملت دميدند و بعد از آنهمه كه در بستر اين توهم دست افشاندند و پاي كوبيدند، با سخنان يكشنبه شب آقاي احمدي نژاد، خود را در نقطه آغاز ديدند و امروزه به عصبانيت ابرو درهم كشيده و انگشت پشيماني به دندان گرفتهاند.
خانه نشيني 11 روزه رئيس جمهور اگرچه رخدادي تلخ و ناگوار و از آقاي احمدي نژاد، دور از انتظار بود ولي اين ماجراي تلخ كه به شيريني انجاميد، بي دستاورد نبود و درسها و عبرتهايي نيز به دنبال داشت. از جمله؛
1- بعد از صدور حكم قانوني رهبرمعظم انقلاب و تدبير حكيمانه ايشان مبني بر ابقاي وزير عزل شده اطلاعات و آغاز خانه نشيني 11 روزه آقاي احمدي نژاد، دشمنان بيروني براي بهره گيري از شرايط پيش آمده كمترين فرصتي را از دست ندادند چرا كه آنها از يكسو شكست سنگين و پرهزينه فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 را تجربه كرده بودند و از سوي ديگر با خيزشهاي اسلامي منطقه و سقوط ديكتاتورهاي دست نشانده خود روبرو بودند و از آنجا كه انقلابهاي اسلامي در خاورميانه و شمال آفريقا را الگو گرفته از انقلاب اسلامي ايران ارزيابي ميكردند - كه ارزيابي دقيق و غيرقابل ترديدي بود- به طور طبيعي، رخداد مورد اشاره را فرصت مناسبي براي مخدوش كردن اين الگو در نگاه ملتهاي مسلمان منطقه تلقي ميكردند. از اين روي با همه توان براي صيد «ماه مطلوب» از آب - به زعم خود- گل آلود، به ميدان آمدند تا از «باد» ي كه به دست جريان انحرافي- مستقيم يا غير مستقيم- كاشته بودند، توفان درو كنند. رسانههاي آمريكايي، اروپايي، اسرائيلي و تقريباً تمامي رسانههاي دولتي منطقه در اقدامي هماهنگ، ابتدا كوشيدند خطاي احمدي نژاد را - كه بعدها شاهد اصلاح آن بوديم- يك «خط» تلقي كنند و سپس اين خط فرضي را نشانه «حاكميت دوگانه»! و حاكميت دوگانه را نتيجه قطعي و اجتناب ناپذير آميختگي دين و سياست معرفي كنند. روزنامه آمريكايي واشنگتن پست با ارائه اين تابلو به ملتهاي مسلمان منطقه توصيه ميكرد كه در حاكميتهاي آينده و مورد نظر خود، اسلام را از حوزه روابط خصوصي انسان و خدا به ميدان سياست نكشانند! شبكه تلويزيوني عرب زبان بي بي سي كه تا چند روز قبل- و شايد چند ساعت قبل- آقاي احمدي نژاد و دولت او را در عرصه بين المللي «نامطلوب»! و «زحمت آفرين»! معرفي ميكرد، با ذوق زدگي درباره تقابل وي با حكم رهبر انقلاب! داد سخن ميداد و اين -به زعم خود- ايستادگي را ميستود! شبكه تلويزيوني «العربيه» عربستان كه به علت همخواني با صهيونيستها به «العبريه» شهرت دارد، به طور تلويحي اعتراف ميكرد تاكنون درباره آقاي احمدي نژاد قضاوت درستي نداشته است! و فهرست توهم پراكني رسانههاي بيگانه در اين باره مثنوي هفتاد من كاغذ است.
و اما، در حالي كه ذوق زدگي دشمنان بيروني- و يا تظاهر آنها به ذوق زدگي- به اوج رسيده بود، رئيس جمهور محترم كشورمان همانگونه كه از ايشان انتظار ميرفت و قابل پيش بيني بود با حضور خويش در هيئت دولت و از سرگيري فعاليت و خدمات خود، خواب خوش آنان را به كابوس تبديل كرد و يكشنبه شب در برنامه زنده شبكه دوم سيما آخرين ميخ را هم بر تابوت توهم دشمنان بيروني و دنبالههاي داخلي آنها كوبيد. تاكيد رئيس جمهور بر اين كه «سرباز ولايت فقيه است» و پيروي بي چون و چرا از ولي فقيه را وظيفه ديني و تكليف قانوني خود ميداند و... نشان داد كه ايشان اگرچه مرتكب خطا شده است ولي اين «خطا» نشانهاي از «خط» ندارد كه نابخشودني باشد... و در پايان اين ماجرا، قيافه به هم ريخته و ابروهاي باعصبانيت درهم كشيده دشمنان به همان اندازه ديدني است كه چهره گشاده و به رضايت نشسته دوستان واقعي آقاي احمدي نژاد.
چند ساعت پيش سايت گويانيوز كه آشكارا به سازمان «سيا» وابسته است و حتي آگه استخدام اين سازمان را روي خروجي خود ميگذارد، با اشاره به اظهارات يكشنبه شب آقاي رئيس جمهور نوشت: بايد تحليلهاي چند هفته اخير خود درباره احمدي نژاد را به جاي «دركوزه»، سر كوچه بگذاريم تا سازمانهاي بازيافت زباله، آن را به خمير تبديل كنند!
ملت ما
«از عدالت اومانيستي تا عدالت توحيدي» عنوان یادداشت امروز روزنامه ملت ما به قلم فرزاد خلفي است که در آن می خوانید:
برگزاري دومين نشست راهبردي با موضوع عدالت در محضر مقام معظم رهبري و با حضور صاحب نظران و انديشمندان، فرصتي دست داد تا نيمنگاهي به نسبت يك جامعه با شاخصههاي جامعه توحيدي بيندازيم. «عدالت» به معناى واقعى كلمه آن است كه هر چيزى در جاى خود باشد. عدل همان قانون و قاعدهيي است كه نظام هستى بر محور آن مىگردد و آسمان و زمين و همه موجودات با عدالت بر پا هستند؛ و يكي از هدفهاي اساسي بعثت انبياء الهي چيزي جز تحقق عدالت و قرار گرفتن هر چيزي در جاي خود، نبوده است و اين فرمايش نبي مكرم اسلام(ص) را از ياد نبايد برد كه «بالعدل قامت السماوات و الارض؛ آسمانها و زمين به واسطه «عدل» بر پا است.»
عدالت كه حسنهيي از حسنات انوار مقدس حضرت حق تعالي است در جامعه توحيدي معنا مييابد و عدالت در جامعهيي كه در آن، محور توحيد است، نه انسان (اومانيسم)، تصورش خود موجب تصديق است. در عدالت توحيدي قانون و قاعده حكم الهي است و تصرف بشر در حدود الهي جايز نبوده و انسان از منيت و خوديت تهي ميشود. اما در عدالت اومانيستي انسان به جاي خدا مينشيند و جامعه توحيدي به جامعه انساني تبديل ميشود و فارغ از اتصال توحيدي انباشتهاي ذهني سلطه گرانه و خودخواهانه به نام عدالت و حق در جامعه پياده ميشود و سنگ ترازوي چنين عدالتي خودخواهي و منفعتطلبي است.
در چنين جامعهيي حق لباس باطل ميپوشد و باطل لباس حق و ظلم پديدار و فساد فراوان اما در جامعه توحيدي كه انقلاب اسلامي ايران نيز بر اساس آن نام گرفته است و بنا به رسالت آخرين پيامآور توحيدي «جامعه اسلامي» نه «جامعه انساني» نام گرفته تحقق عدالت با زيربناي توحيدي امكانپذير خواهد بود و با ستونهاي انديشه اسلامي خيمه عدالت برافراشته و استوار ميماند.
عدالت در جامعه اسلامي ما وجوه مختلفي دارد كه براساس آن شاخصههاي اين وجوه ميزان سلامت و ثبات و پايداري جامعه ما را تعيين ميكند. تحقق عدالت كه مورد نظر رهبر معظم انقلاب اسلامي است و بنا به فرموده ايشان هنوز تا تحقق كامل آن فاصله وجود دارد را ميتوان در چهار وجه زير مورد اشاره قرار داد و دولتمردان نيز با نگاه توحيدي و مباني فكري اسلامي در راستاي تحقق آن عمل كنند.
1 - عدالت اقتصادي: توزيع مناسب درآمد و ثروت در جامعه و ايجاد فرصتهاي برابر جهت حضور در عرصههاي اقتصادي و تامين نيازهاي اساسي همه افراد و طبقات جامعه.
2 - عدالت اجتماعي: دستيابي به سطح مطلوب از زندگي و برخورداري آحاد جامعه از خدمات و رفاه در شرايط برابر و به دور از فقر و فساد و تبعيض.
3 - عدالت سياسي: مشاركت در سرنوشت سياسي جامعه و برخوردار از حقوق و آزاديها براي شكوفايي استعدادها و تواناييها و برخوردار از شهامت فكري
4 - عدالت فرهنگي: توزيع عادلانه اطلاعات و برخورداري از شرايط برابر آموزشي و دسترسي به منابع و امكانات علمي و فكري و معطوف به تعادل شدن كاركردهاي فرهنگي حاكميت نسبت به همه آحاد جامعه (زن و مرد، كوچك و بزرگ، اقوام و مذاهب)
جمهوري اسلامي
«الازهر، در آرزوي تولدي دوباره» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
اتحاديه علماي آزاده الازهر، با صدور بيانيهاي پرنكته، مطالبات اوليه براي استقلال و اصلاحات بنيادي در الازهر را اعلام و آنرا رسماً تسليم شوراي عالي نظامي مصر كرد. بيانيه 7 مادهاي علماي الازهر، خواستار احياي هيبت و جايگاه تاريخ "الازهر" به عنوان يكي از بزرگترين موسسات ديني جهان اسلام شده است. پيمودن راههاي استقلال الازهر از سلطه دولت مصر، سازمانها و احزاب و بازگرداندن شرايط به وضعيت سابق ازجمله احياي جايگاه "هيئت علماي بزرگ الازهر" به عنوان مديريت اين دانشگاه، به طور جدي مطرح گرديده است. بيانيه تصريح ميكند كه لازم است "شيخ الازهر" براي مدت معيني به صورت آزاد و نه انتصابي، توسط "هيئت علماي بزرگ" انتخاب شود و كانديداها و در نتيجه فرد برگزيده از اشراف قضائي كامل برخوردار باشند.
بيانيه همچنين خواستار استرداد موقوفات الازهر به اين دانشگاه شده و تصريح دارد كه بايد باب وقف براي الازهر مجدداً باز شود تا منابع مالي مورد نياز تأمين گردد. علاوه بر اين، الازهر خواستار در اختيارگرفتن وزارت اوقاف و دارالفتوي نيز هست.
بامروري براين فهرست و مفاد هفتگانه، بهتر ميتوان دريافت كه اتحاديه علماي آزاده در اين فرصت محدود پس از سقوط رژيم حسني مبارك به جمعبندي روشني رسيده و دريافتهاند كه قصور و ترديد الازهر در جريان قيام اخير، در مورد پيوستن به صفوف مردم، يك موضوع ساده و قابل اغماض نيست و نبايد تكرار شود و مهمتر آنكه چنين پديدهاي ريشه در ساختار معيوب و نامتجانس الازهر دارد كه آنرا به يك بخش از ساختار قدرت و حاكميت مبدل كرده است.
نه تنها از علماي الازهر بلكه حتي از شيخ الازهر نيز انتظار ميرفت در روزهاي آتش و خون در كنار مردم قرار گيرند و با احكام و فتاواي خود، دوره مبارزه را كوتاه و راه پيروزي را هموار سازند. اگرچه برخي از علماي الازهر حساب خود را از شيخ الازهر و حكومت منحوس مبارك جدا كردند ولي اين، انتظار وي بود كه از مجموعه الازهر ميرفت. متأسفانه رژيم كمپديويدي مبارك از وجود و نقش الازهر در بسياري از مقاطع تاريخ معاصر، سوءاستفاده كرد و از آن به عنوان چماقي عليه مردم سلحشور مصر، بهرههاي فراوان برد.
ركن اصلي خواستههاي علماي آزاده الازهر، در كسب "استقلال" اين نهاد روحاني مصر خلاصه ميشود و تأكيدات بعدي، در واقع شاخههاي فرعي و جانبي در جهت تحقق، تثبيت و بالندگي همين استقلال تلقي ميشوند. اگر "الازهر" بتواند استقلال راي و استقلال عمل خود را به دست آورد و آنرا حفظ نمايد، خدمت بزرگي به استقلال مصر و صيانت از اقتدار و بالندگي دنياي عرب كرده است.
تصادفي نبود كه "طنطاوي" را تعمداً در فضائي قراردادند كه با رئيس جنايتكار رژيم صهيونيستي، دست بدهد و به او لبخند بزند. اين اقدام خائنانه براي از بينبردن قبح همكاري با صهيونيستها صورت گرفت و صدالبته اگر طنطاوي براي حقوق پايان ماه خود و براي حفظ جايگاه خود نيازي به اطاعت از رژيم منفور مبارك نداشت، مرتكب اين خيانت آشكار نميشد. البته شايد كساني بگويند اين پديده، ريشه در نفسانيات و بيارادگي طنطاوي دارد وگرنه در عين بهرهوري از چنين جايگاه ميتوانست با "شيمون پرز" رئيس رژيم صهيونيستي ديدار نكند. اگرچه اساس اين استدلال صحيح است ولي استقلال مالي حوزهها و مراجع شيعه، يكي از جديترين اركان و دلايل بنيادي براي حفظ استقلال راي و استقلال عمل روحانيت و زعامت شيعه محسوب ميشود و آنها در طول تاريخ عموماً تلاش كردهاند از گرايش به دنبالهروي از دولتها و تبديلشدن به "وعاظ السلاطين" بپرهيزند.
قيام پرشكوه ملت مصر، فرصتي طلائي براي احياي نقش و جايگاه مورد انتظار از "الازهر" را به وجود آورده است. طبعاً از چنين ديدگاه بايد از تصميم و اراده "اتحاديه علماي آزاده الازهر" استقبال نمود و آنرا به فال نيك گرفت. اين، شروع خوبي براي الازهر محسوب ميشود كه پرچمداران نهضت استقلال الازهر براي حفظ و تضمين بقاي روحيه استقلالطلبي الازهر، به فكر چارهجوئي افتادهاند. در طول ماههاي اخير، به موازات اقدامات مردمي و ارائه پيشنهادات فرهيختگان و انديشمندان مصري براي بهبود چهره حكومت در مصر وايجاد مقبوليت مردمي براي آن، راهكارهاي روشني هم براي پاياندادن به وضعيت اسفبار كنوني الازهر و احياي اعتبار از دست رفتهاش مطرح نمودهاند كه اساس آن بر نفي دولتيبودن الازهر و كسب استقلال آن استوار است.
رسالت
«ظهور خاورميانه اسلامي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است كه در آن ميخوانيد:
حدود 15 ماه قبل، زماني که "زبيگنيو برژينسکي "در يک برنامه تلويزيوني مقابل "کريستين امانپور"مجري شبکه CNN نشست، نتوانست نارضايتي خود را از اوباما و سياست خارجي آمريکا پنهان کند. بغضهاي فروخورده برژينسکي در قالب همين چند جمله تبلور پيدا کرد.
" دستور كار سياست خارجي باراك اوباما به بن بست رسيده و وي بايد ريسك كند و رهبري موثر جهاني را در دست گيرد... برژينسكي اظهار داشت: من احساس ميكنم به خاطرمشكلات داخلي، باراك اوباما از رمق افتاده است.... در سطح خاورميانه، مناقشات اسرائيل و فلسطين باعث افزايش دشمنان آمريكا شده است. "
برژينسکي زماني اين سخنان را بر زبان راند که زين العابدين بن علي بدون کوچکترين دغدغهاي بر تخت سلطنت نشسته بود، حسني مبارک نيز در حال دوختن رداي رياست جمهوري براي فرزندش جمال بود، مزدوران علي عبدالله صالح در خون حوثيها شنا ميکردند، سران آل سعود در حال تنظيم ملاقاتهاي پشت پرده منظم خود با سران موساد بودند و ملک عبدالله دوم نيز با در آوردن اداي پدرش ملک حسين براي اوباما موجبات انبساط خاطر پرزيدنت 46 ساله آمريکا را فراهم ميکرد!
به راستي چه کسي تصور ميکرد که تنها در عرض چند ماه قيام ملتهاي منطقه حتي کهنه کار ترين استراتژيستهاي ايالات متحده مانند برِژينسکي و کيسينجر را بر سر جايشان ميخکوب کند؟چرا امروز کسي در دستگاه سياست خارجي آمريکا از رابطه ميان "خاورميانه ديروز"، "خاورميانه امروز"و"خاورميانه فردا"سخني به ميان نميآورد؟واقعيت امر اين است که واشنگتن با چند پديده موازي و همزمان مواجه شده است که نه تنها تصوير خاورميانه ديروز را در اذهان مقامات آمريکايي متلاشي ميکند، بلکه جرات ترسيم تصوير واقعي "خاورميانه امروز"و متعاقبا قدرت پيش بيني مختصات "خاورميانه فردا" را از غرب ميگيرد.
1-نخستين پديده مطالبات انقلابي ملتهاي منطقه است. غرب امروز با ملتهايي روبه روست که صرفا به حداقلي ترين لايه آرماني يک انقلاب، يعني "سقوط ديکتاتور"فکر نميکنند و تا دستيابي به دروني ترين و عميق ترين خواستههاي خود، يعني گذار به نظام آرماني، مستقل، متاثر از ارزشهاي اسلامي و پايبند به حذف "صهيونيسم " و مصاديق و نمادهاي آن از قاموس سياست خارجي خود در ميدان هستند. شاه کليد طلايي شکافت اين مسئله قيام ملت يمن است. ملتي که با وجود مشاهده تمکين گروههاي سياسي مخالف علي عبدالله صالح نسبت به شوراي همکاري خليج فارس حاضر نميشود آرمانهاي خودرا کنار بگذارد، دوباره صدها کشته ميدهد و سرانجام با حضور چندين ميليوني در خيابانهاي صنعا، تعز و عدن پايبندي خود به چارچوبهاي يک قيام هدفمند اسلامي را به رخ غرب ميکشد.
2-واشنگتن نخست در پي حفظ مهرههاي خود در منطقه برآمد اما ديکتاتورها يکي پس از ديگري به خاک غلتيده و ميغلتند!کاخ سفيد پس از ناکامي در حفظ مهرههاي خود فرمول معامله با انقلابيون را در پيش گرفت، اما با مشتهاي گره کرده ملتهايي روبه رو شد که ميان ديکتاتورهايشان و حاميان غربي آنهاتفکيکي قائل نبوده و نيستند. حال مرحله نهايي يعني تعريف "نظم جديد در خاورميانه"فرا رسيده است.
به راستي اوبامايي که علي رغم صرف هزينههاي هنگفت و استفاده از نهايت ظرفيتهاي نظامي (از طريق حضور ناتو در ليبي)و سياسي خود(رايزنيهاي مکرر با رياض و اردن)نتوانسته است کوچکترين مانوري در درياي توفاني خاورميانه دهد، چگونه ميخواهد در مرحلهاي که کشتي ملتها به سلامت از تنگه وابستگي به تل آويو و واشنگتن عبور کرده است لباس ناخدايي سفيد و آبي رنگ اين کشتي را بر تن کند!
3-خاورميانه طي دهههاي اخير آزمايشگاه بزرگ و مخوف بوده که در آن انواع ژنهاي فکري-سياسي به کالبدهاي مختلف حکومتي ورود پيدا کردند!ملتهاي منطقه در نظم نويني که به دنبال آن هستند ديگر احتياجي به دنبال چشم بند موشه دايان، قهقهههاي انوار سادات، جزوههاي سوسياليسم عربي و کمونيسم محلي وآموزههاي ميشل عفلق ندارند. نظامهاي قبيله اي، سلطنت مطلقه، پادشاه موروثي، شبه دموکراسي سلطنتي و.... همه مواردي هستند که ملتهاي منطقه انقضاي رسمي آنها را در ميدان التحرير قاهره و ميدان لوء لوء بحرين اعلام کردهاند. اوباما به عنوان بداقبال ترين رئيس جمهور تاريخ آمريکا ناچار است به همراه بنيامين نتانياهو کليد اين آزمايشگاه را به دست ملتهاي مسلماني دهد که قصد دارند اسيد نابود کننده صهيونيسم و امپرياليسم نوين را که ديگر مراحل نهايي ساخت خود را طي ميکند، بر روي اين دو پاشيده و جهاني عاري از ظلم و سلطه را رقم زنند.
قدس
«ناقوس بيداري وجدانهاي خفته» عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد:
اعزام دو کشتي کمک رسان براي مردم تحت سرکوب رژيم آل خليفه و آل سعود که حامل کمکهاي بشردوستانه براي مردم بحرين بوده و همراه 120 نفر از دانشجويان، معلمان و ديگر اقشار از مردم ايران با آن، واکنشهاي متفاوتي را در پي داشته است.
کمک به مردم تحت ستم و بي دفاع، در هر کشوري فارغ از گرايشهاي مذهبي آنان، در وهله نخست، اقدامي انساني شمرده ميشود و همه انسانهاي آزاده جهان در اين زمينه به صرف انسان بودن، موظف به مساعدت در حد وسعشان ميباشند. اين انجام تکليف مرز نيز نميشناسد. در گذشته، کمک رساني مشابه از سوي اتباع کشورهاي گوناگون جهان براي مردم در بند غزه صورت پذيرفته است که «کشتي مرمره» را با عنايت به قرباني شدن برخي از انسانهاي آزاده، ميتوان به عنوان نمونهاي از تلاشهاي انسان دوستانه مطرح نمود.
اين اقدامها در حالي از سوي ملتها صورت ميپذيرد که سازمانهاي بين المللي در قبال انجام وظيفه حقوقي خويش سکوت مرگباري را اتخاذ کردهاند و رفتارهاي حقوقي را متغير تابعي از تصميمهاي نظام سلطه ارزيابي ميکنند. لذا، در غياب اين سازمانهاي مدعي، مردم وارد صحنه ميشوند تا از منظرهمدردي انسانيت، فارغ از مليت و مذهب با اقدامهاي نمادين و محدود، وجدان خفته اين نهادهاي مدعي حقوق بشري را بيدار نموده و ديگر انسانها را به کمک فرا بخوانند. اين اقدام جمعيت ياوران انقلاب اسلامي نيز از اين موضوع مستثنا نيست.
برخي از رسانههاي فرامنطقهاي همسو با دولتمردان آل خليفه، در واکنش به اين اقدام انسان دوستانه، رفتار مردمي در جمهوري اسلامي را نوعي مداخله عنوان نموده و تلاش ميکنند با اين تحليلهاي ناصواب، نه تنها رفتارهاي ضد انساني شان را مخفي کنند، بلکه با ايجاد يک تبليغات منفي عليه جمهوري اسلامي، به اقدامهاي ضد بشري خود مشروعيت بخشند. «شيخ فواز بن محمد آل خليفه» رئيس هيأت امور اطلاع رساني بحرين در اين خصوص مدعي شد اين اقدام ايران دخالت در امور داخلي بحرين است و کشورش اجازه ورود اين کشتي به آبهاي بحرين را نميدهد.
در حالي موضوع کمک رساني به مداخله تفسير ميشود که هم اکنون دو کشور عربستان و امارات به بحرين لشکرکشي نموده و در سرکوب مردم در منامه و ديگر شهرها مرتکب جنايتهاي جنگي ميشوند. از سوي ديگر، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي خطاب به اين اظهارهاي غيرمسؤولانه اعلام نمودند اسناد مداخله ايران را به سازمان ملل بدهند، که نه تنها سندي ارائه نکردند، بلکه رسانههاي غربي نيز در اعترافهاي فراوان اظهارهاي آل خليفه را نپذيرفتند.
برخي تلاش کردند تا در خروجي اخبار و نظريات به اين موضوع دامن بزنند که جمهوري اسلامي با دفاع از شيعيان، مهر تأييد برمداخله ميزند. از ديد دولتمردان و افکار عمومي در ايران، تحولات بحرين يک خيزش شيعه تلقي نميگردد، بلکه بيداري اسلامي است که مردم را فارغ از نوع مذهب با مخرج مشترک استيفاي حق از نظام ديکتاتور آل خليفه، به صحن خيابانها کشانده است. پر واضح است، حاميان رژيم سرکوبگر اين جزيره تلا